کیاناکیانا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

گل زندگی مامان و بابا

دختر قشنگم روزت مبارک

  برای تک ستاره زندگیم  دخترم  : ازدخترت  نوشتن وبرای چون تویی نوشتن به سختی همون لحظه هاییه که دلت پَرمیکشه برای بازیگوشی وبهت میگیم هیس . . . !   وبه شیرینیه اون نگاه پرمهر و پررمز و راز توست وقتی همه چی آرومه . . نمیخوام بگم تواولین وتنهاطعم شیرین زندگیم بودی ،‌امامیخوام بدونی که توطعم شیرین اولین تجربه های مادرشدنم بودی . . اولین باری که چشمهایم به چشمهای درشت وسیاهت توی صورت گردِسرخ وسفیدو پف دارت تلاقی کردوتاصبح بهت خیره مونده بودم ، فکرکردم مادرشدن قشنگترین حس دنیاست . . اولین باری که باصدای گریه ات توخواب وبیداری ازجاپریدم ،‌فکرکرد...
19 شهريور 1392

کودک درونم دلتنگ است

دلتنگم ، دلم آغوش کودکانه میخواهد گوشه ی خانه خاله بازی هایت  برای مامان جادارد؟! دلتنگم ، دلم سکوت میخواهد آغوش کودکانه ات  برای سر پرهیاهوی مامان وقت دارد؟ دخترم ،، دستم رابگیر جایی نزدیک رویاهایت  پناهم بده ...
2 شهريور 1392

یک روز ...

یک روز میاد که وروجک خوش ذوقت بجای خط خطی کردن و پاره کردن دفتر نقاشی پر رنگ و لعابش ... معادلات ریاضی حل بکنه ! یک روز میاد که شیطونک بازیگوشت بجای بپر بپر روی تخت ...  بشینه جلوی لپ تاپش و ایمیل هایش رو چک کنه ! یک روز میاد که دخملک کتابخونت بجای کتابهای می می نی و نی نی کوچولو ... داستانهای چند صد صفحه ای بخونه  و تا چشم تو رو دور می بینه رو تختش دراز بکشه تند و تند رمانهای عاشقانه ورق بزنه ! یک روز میاد که عسل خانومت بجای پرت کردن گل سرها و بهم ریختن موهایش ... ساعتها جلوی آینه برای درست کردن موها و بزک و دوزکش وقت بذاره و تو بهش اعتراض کنی ! یک روز میاد که بجای دیدن گریه اعتراض آمیزدخمل...
15 مرداد 1392